عشق

اولین عشق به یک پسر

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,ساعت22:52توسط مژده | |







 

 

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت20:21توسط مژده | |


یادته یه روز گفتی:هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده
گفتم:اگه بارون نبود چی
گفتی:اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش میگیره
گفتم یه خواهش دارم:وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار
گفتی:چشم
حالا امروز من دارم گریه میکنم اما اسمون نمیباره.تو هم اون دور دورا وایستادی و بهم مخندی........

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت19:56توسط مژده | |

گاهی چقدر ساده عروسک میشویم
نه حرف می زنیم...
نه شکایت میکنیم...
فقط سکوت میکنیم...

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت19:51توسط مژده | |

 

دلتنگــی را...

چگونه تلفظ کنم تا درک کنی

چهار ستون بدنـم
...
زیر سنگینی اش

تا خورده است؟؟؟؟

منبع;htt;//gharar.loxblog.com

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت19:44توسط مژده | |

 انسان همیشه تنها.............................

 

اگه همه آدمهای دنيا كنارت باشن

 

هميشه دلتنگ كسي ميشی

 

كه نميتونی كنارش باشی ....!

 

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت19:40توسط مژده | |

(بوسه)

مردی به همسرش این گونه نوشت:

عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش 100 بوسه برایت فرستادم.

عاشقتم اميدوارم حالت خوب باشه

همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب داد :

عزیزم از اینکه 100 بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم . ریز هزینه ها :

1) با شیر فروش به 2 بوس به توافق رسیدیم.

2) معلم مدرسه بچه ها با 7 بوس به توافق رسیدیم !

3) صاحب خانه هر روز می اید و 2-3 بوس از من می گیرد .

5) با سوپر مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم بنابرین من آیتم های دیگری هم به او دادم.

5) سایر موارد 40 بوس .

نگران من نباش!! هنوز 35 بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا اخر این ماه با اون سر کنم

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت19:20توسط مژده | |

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت19:14توسط مژده | |

 

آخر یه روز تیک میگیری

لباس های شیک میگیری

بابا رو میکنی کچل

تا کنی بینی عمل

با همراهت زنگ میزنی

عینک رنگ رنگ میزنی

این درو اون در میزنی

هی به موهات ژل میزنی

به ناخن هات لاک مییزنی

جنس لباسات تریکو

موزیک فقط انریکو

جوراب های شل شلکی

روسری های الکی

با اشوه های شتری

میشینی پشت موتوری

تو خیالت خیلی تکی

فکر میکنی با نمکی

خوشی با این تیپ خفن

حالا قشنگی مثلا ؟

منبع:http;//boy.s.vgirl.loxblog.com

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت18:58توسط مژده | |

 

هنگام مکالمه :

 

گفتگو دو دختر پای تلفن :

سلام عشقم قربونت برم .

چطوری عسل ؟ فدات شم...میبینمت خوش گلم...بوس بوس !

گفتگو دو پسر پای تلفن :

بنال...بوزینه مگه زر نزدی ساعت چهار جنازه تو میاری ؟ ده گمشو را میفت دگه کره خر !

بعد از قطع کردن تلفن :

دختر ها :

واه واه واه !!! دختره ایپیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه ... انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد !!!

پسر ها :

بابا عجب بچه با حالیه این علی خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه !!!

این رو میزارم به عهده خودتان که نتیجه اش چیه . توی قسمت نظرات ...

منبع:http//boy.s.v.girl.loxblog.com

+نوشته شده در دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:,ساعت18:46توسط مژده | |

http://carphotoshop.persiangig.com/83evd872vmhzfpsdqyzp.jpgخودتون دختر ها رو با پسر ها مقایسه کنید اخه چرا بعضی از دخترا اینقدر اسکلن؟؟؟

+نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:,ساعت17:13توسط مژده | |

محمد عبدالاه خانی ازت متنفرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم من گفتم شماره پسرای خوش تیپ رو جمع میکنم نه تو رو چه اعتماد به نفسی داری اسکل!!!......................              

 

+نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت18:44توسط مژده | |

یه دوستی داشتم که تو راه مدرسه عاشق یه پسره شده بود که همیشه کاپشن ابی میپوشید هفته ها و روز ها گذشتو گذشت و هوا رو به گرما رفت و اون پسره دیگه بعد از عید دیگه اون کاپشنو نپوشید و این کارش باعث مشکل برای دوستم شد چوووووووووووووووووووووووووووووون دوستم عشقشو گم کرد!!!

+نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت18:32توسط مژده | |

اگرررررررررررر کنترررررررررلت رو از دست دادی هیچ نگرا نباش بروووووووووو یکی دیگه بخرررررررررررر......

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت12:53توسط مژده | |

اخ خ خ خ خ جووووووووووووووووووووووووووون تایستوووووووووووووووووووووووووووووووووون............

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت12:51توسط مژده | |

2 ساعت نوشته بودم همه اش پاک شد ببخشید فقط این رو بگم که از دست بابام چند وقت پیش تمام قرص های خونمونو خوردم ولی متاسفانه نمردم ولی تمام دل و رودمو شست و شو دادن.......!!حالم از بابام به هم میخوره حیف که 2 یا 3 بار به خاطرم حساب چند تا پسرارو رسیده.......!!

+نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,ساعت22:7توسط مژده | |

سلام به پسرای مامانی و باحال من میخوام شماره هر پسر داوطلب رو بگیرم و اون مشخصات دختری رو که دوس داره باهاش رفیق شه رو بگه تا من براش جور کنم هم پسر و هم دخ هایی که مایلند میتونن شماره و نوع دوس پسراشون و یا دوس دختراشونو  تا من براشون جور کنم..............................

یادتون نره من همه ی دخترا و پسرای باحالو دوس دارم......

+نوشته شده در جمعه 5 خرداد 1391برچسب:,ساعت13:13توسط مژده | |

هی من میگم پسرا هیچ جا بدرد نمیخورن بیشتر دخترا اویزون پسرا میشین اگر شک دارین مطلب زیرو بخونین و امیدوارم که دخترای بابایی به این نتیجه برسن که مردا کلا ادمای اوسکولی هستن!!

یک واقعیت

وقتی بچه ای به دنیا میاد

همه جمع میشن میگن

چه مامانیه چه خنده هاش مامانیه چه لباش مامانیه و....

اما از بابایی خبری نیست

کی یاد بابا میوفته

ولی وقتی پوشک بچه رو باز میکنن

میگن ای بابا چه قدر ریده!! 

منبع:WWW.Loxblog.com.admin

+نوشته شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت19:51توسط مژده | |

از خواننده های وبلاگم به دلیل این که دبر به دیر مطلبی به وبلاگم اضافه میکنم معذرت میخوام به خدا این قدر سرم شلوغ است که نمیدونم باید به کدوم کارم برسم کسایی که خواننده همیشگی وبلاگم بودند باید بدونن که گفته بودم عاشق پسری به اسم مهیار شده بودم و فکر میکردم مثل بقیه پسرهاست ولی2باره اشتباه میکردم هنوز خیلی بچه بود در حال حاضر نمیدونم چرا دیدم نسبت به یه پسر عوض شده دیگه هیچ پسری رو لایق خودم نمیدونم  حالا که همه فهمیدن الان هیچ 2پسری ندارم هر دقیقه یه نفر داره بهم زنگ میزنه برا رفاقت دیگه به خدا خسته شدم!!!هر کسی یه تحملی داره به خدا تحمل منم داره تموم میشه!!!

+نوشته شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت19:12توسط مژده | |

همیشه بهم میگفتن تو چرا عشقی نداری چرا عاشق نمیشی

همیشه بهم میگفتن عشق یعنی زندگی 

میگفتن اگه عاشق نشی زندگی نکردی

ولی بهم نگفتن اگه عاشق بشی دلت میسوزه

نگفتن گه با چشاش نگات کنه تموم جونت رو به اتیش میکشه

بهم نگفتن اگه تمام روز هم ببینیش باز هم دلتنگش میشی

بهم نگفته بودن برای این که گرمای دستش رو حس کنی لحظه شماری میکنی

بهم نگفته ممکن است یه روز فراموشت کنه

ولی الان همه میگن فراموشش کن

اخه چطوری؟؟؟؟؟؟

مگه میشه ادم کسی رو که دوست داره فراموش کنه!!!؟؟؟

http;//melody_love.loxblog.comمنبع 

+نوشته شده در جمعه 11 فروردين 1398برچسب:,ساعت14:47توسط مژده | |

سلام:دوست عزیزم من نمیدانم کجایی یا دلت کجاست؟اما میدانم که اکنون افکار من را  میخوانی.این افکار جوشیده ذهنی است تب الوده که گاه در هنگام تشنج هزایانی را تراوش می کند من نیز انها را نوشتم تا به تو نشان دهم که هذیان همیشه هم پوچ نیست این نوع داستانی را که مینویسم برگرفته از لب دوخته نوشته ی محمد کریمی جعفری است من در موقع هایی که ناراحت بودم کتاب ایشان را خواندم و تاثیر زیادی در زندگیم داشت پس تصمیم گرفتم این ها را در این جا بنویسم تا همه از ان بهره ببرند خوشحال میشوم که نظرات شما را بخوانم و با کمک شما سعی در برطرف کردن ایراد های نوشته هایم کنم...نویسنده خودش را در گور تصور کرده و با کلماتی که به ذهنش امده متن های جالبی نوشته من نیز خواستم که شما هم ان را بخوانید.....

فریاد

ساعت ها بود که فریاد میزدم اما هیچکس به من توجه نمیکرد.ملتسمانه به دخترم نگاه میکردم و داد میزدم((دستم را بگیر و بلندم کن.))اما اون تنها با چشمانی اشک الود به من خیره شده بود.تصمیم خود را گرفتم و با تمام نیرویی که داشتم فریادی به وسعت تمام گناهانم کشیدم که ناگهان همه جا سیاه شد.بله حدسم درست بود انها در تابوت را بسته بودند...

بخت

بخت در خانه ام را گم کرده است میدانم...

کرم کوچک

سال ها بود کهئبه دندان هایم مسواک نزده بودم چون هر بر که میخواستم دستی بر انها بکشم  کرم کوچکی را میدیدم که در انجا مسکن گزیده بود و من هم دلم نمیامد خانه و زندگیش را به هم بریزم.از ان زمان خیلی گذشته و ان کرم کوچک زیبا هم اتاق های خانه اش را از یکی به سی و دوتاگسترش داده ولی دیروز او گفت که دهان من دیگر برایش جذابیتی ندارد پس کوچ کرد و رفت من هم با امید بسیار مسواک را برداشتم تا غبار سال ها جوانیم را از روی دندان هایم پاک کنم غافل از این که کرم کوچک با وسایل هایش خرده دندان های مرا هم جمع کرده و برده بود.                   

انتظار

انتظار در گور سخت ات بفهمید خواهش میکنم........

 

+نوشته شده در شنبه 5 فروردين 1391برچسب:,ساعت21:24توسط مژده | |

قبل از ازدواج

پسر بلاخره موقعش شد خیلی انتظار کشیدم  دختر میخوای از پیشت برم پسر اصلا فکرشم نکن دختر دوسم داری

البته هر روز بیشتراز دیروز دختر تا حالا بهم خیانت کردی پسر نه برای چی

 دختر منو میبوسی؟ پسر معلوم است هر وقت که بتونم دختر منو میزنی پسر دیونه شدی من همچین ادمی هستم؟ دختر میتونم بهت اعتماد کنم؟ پسر بله دختر عزیزم

بعد از ازدواج

کاری ندارد متن قبلی را از پایین به بالا بخون...

wwww.ghalbhay.blogfa.com منبع  

             برام نظر بزارید گناه دارم..........    

+نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت19:31توسط مژده | |

تکیه به دیوار کردم خاک بر پشتم نشست

دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست

ان قدر رنج که دنیا بر دل ما میکند

بر دل هر کس کند او ترک دنیا میکند

با خودم گفتم که فردا ترک دنیا میکنم

سلام ایول اومدید به وبلاگم خیلی دوست دارم که برام نظر بذارید اگر بعضی از قسمت هایی را که نوشتم میبینید اشکال دارم باید ببخشید در اثر بی تجربگیم است بای بای

+نوشته شده در چهار شنبه 17 اسفند 1386برچسب:,ساعت19:28توسط مژده | |

میشنوی صدای اندوهم را

میشنو صدای بغضم را که با کوچکترین ضربه ای می ترکد

باید گریست برای شاخه های شکسته                

باید فریاد زد به حال شقایق پرپر شده

باید اشک ریخت با دیدن پروانه سوخته                 

باید گریست برای چشم انتظاری عاشقان

پنجره ما خالی است هوا تنهاست ستاره سرگردان خورشید گریان است

امروز اصلا حالم خوب نیست دارد حالم از دنیا به هم میخورد چرا دنیا این قدر کثیف شده است؟؟؟؟؟؟دوست داشتم پسر بودم ما دخر ها بدبختیم و تنها کاری که بلدیم این است به کسی دل ببندیم و چند وقت بعد زانوی غم به بقل بگیریم که چرا پسره رید بهمون واقا ما دختر ها بدبختیم م م م م م..........

+نوشته شده در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:,ساعت18:58توسط مژده | |

میدونینن حدود 4ویا 5 ماه است که پسربازی را شروع کردم!! توی این چند ماه یاد گرفتم:1عاشق نشوم2 دل نبندم و کسی را دوست نداشته باشم!اگر خواننده ی قبلی وبلاگ من بوده باشید یا دوست صمیمی من بوده باشید باید بدانید که چه کسی را دوست داشتم و چه کار هایی که براش نکردم و اگر هم که دوست من نبودید که باید برای خودتون تاسف بخورید چون واقعا ادم باحالی هستم. !!حالا اشکالی ندارد اگر می خواهید میتوانیم با همدیگر دوست های خوبی شویم به شرطی که جنبه داشته باشید!!!چون من ادم رکی هستم و ممکن است که رک به شما بگویم که از شما خوشم می اید یا نه برای همین باید جنبه داشته باشید. خوب من دوست های دختر و پسرم برام فرق نمیکند و همشون را دوست دارم اما از 1 دختر و 1 پسر به شدت بدم می اید اون دختر اسمش شیواست و براش دارم یک برنامه ای دارم براش اون پسر هم اسمش امیر علی ماهرخ است تخمی ترین پسری که تو عمرم دیدم یک پسر تخم گندبده ای است که تا الان تو عمرم ندیدم! من بی خودی از کسی بدم نمیاد! شیوا از پشت بهم خنجر زد و امیر هم که یه پسر خراب است که بحث ان جدا است حالا اگر پسر هستید بدانید من خیلی رک هستم و میشه گفت بداخلاق ولی اگر دختر هستید بدانید من از دختر های لوس و مامانی بدم میاد پس ادم باشید!!!... خواهشن توصیه ی من به همه ی دختر و پسر های ایرانی این است که:

 خواهی جهان در کف اقبال تو باشد                            خواهان کسی باش که خواهان تو باشد 

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد                                 اغاز کسی باش که پایان تو باشد

خوب حالا برای شروع یه دوستی خوب: 

نظر یادت بره کتک خوردی ی ی!!     

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت12:44توسط مژده | |

امروز داشتم فکر میکردم که فردا چه کار کنم که از تنهایی در بیایم....

فردا دیدم که هیچ چاره ای ندارم برای این که تا فردا صبر کنم که بیایی!غافل از این که امروز همان دیروزی است که تصورش میکردم......!!!

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت11:23توسط مژده | |

بودا به دهی سفر کرد زنی که مجذوب سخنان او شده بود از او خواست که مهمان او باشد بودا پزیرفت و مهیای رفتن به خانه ی او شد.

کد خدای دهکده هراسان خود را به او رسانید و گفت:این زن هرزه است به خانه ی او نروید.

بودا به کد خدا گفت:یکی از دستانت را به من بده!کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دست بودا گذاشت.ان گاه بودا گفت:حالا کف بزن!! 

کد خدا بیشتر تعجب کرد و گفت:هیچ کس نمی تواند با یک دست کف بزند.

بودا لبخندی زد و گفت:هیچ زنی نیز نمی تواند بد و هرزه باشد بنابراین مردان و پول هایشان است که این زنان را بد و هرزه ساخته است!!!!!111

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت10:8توسط مژده | |